توکیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از خیالت نمی برد خوابم
توچیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم
می نویسم از قلب مهربانت از ان احساس پاکت
می نویسم از چشمان زیبایت ازنگاه پر از عشقت
با صداقت می نویسم
نخستین عشقم تویی
و با یکدلی می نویسم که با تو
تا اخرین لحظه خواهم ماند
با چشمان خیس می نویسم
که خیلی مهرت در دلم نشسته و با بغض می نویسم
می نویسم از ان حرفهای شیرینت
و ان لحظه ی رویایی که من و تو در ان اشنا شدیم
و شیفته ی قلب های سرخ هم شدیم
ان چه که می نویسم حرف دل است و بس
حرف دل عاشق و بی قرار من
می نویسم و فریاد می زنم
دوستت دارم
خـــداحافظ نگــو وقتی هنوز درگیر چشماتم
خــداحافظ نگــو وقتی تــو هر جا باشی همراتم
تـــو اون گرمای خورشیدی که میری رو به خاموشی
نمی دونی چقدر سخته شب سرد فراموشی
شبی که کوله بارت رو میون گـریـه مـیبستی
یه احساسی به من مـیگفت هنوزم عاشقـــم هستی
خـــداحافظ نگــو وقتـی هنوز درگیر چشماتم
خـــداحافظ نگــو وقتـی تــو هر جا باشی همراتم
چـــرا حالت پریشونه
چــرا مایوس و دلسردی
خــداحافظ نگــو وقتـی هنوزم میشه بــرگردی
تــو یادت رفته اون روزا یکی تنــها کست مـی شد
خــداحافظ که مـی گفتـی دلا دلواپست می شد
خــداحافظ نگــو.......
حس غریبیست
عجیب حس غریبیست
وقتی دلت میگیرد
برای انکه نمی شناسیش
ندیده یا نشنیده ایش
تقویم موهای سفیدت را شانه میزنی
تا شاید بیابیش
اما بیشتر و بیشتر و بیشتر و.......
نمی یابیش و دلتنگ میشویش
او هم دلش تنگ میشود عجیب
برای کسی که ندیده اش ......نمی شناسدش
واین حکایتیست غریب
شاید افتادن سیبی ازشاخه اتفاق
که هر هزاران هزار نمی افتد
بیدار خواهد کرد مرا
حس غریبیست
عجیب حس غریبیست
وقتی دلت میگیرد
برای انکه نمی شناسیش
ندیده یا نشنیده ایش
تقویم موهای سفیدت را شانه میزنی
تا شاید بیابیش
اما بیشتر و بیشتر و بیشتر و.......
نمی یابیش و دلتنگ میشویش
او هم دلش تنگ میشود عجیب
برای کسی که ندیده اش ......نمی شناسدش
واین حکایتیست غریب
شاید افتادن سیبی ازشاخه اتفاق
که هر هزاران هزار نمی افتد
بیدار خواهد کرد مرا
شاید !!!